باب بیست و چهارم
(2) اما چون آمدن او بسیار طول کشید،[79] آنان نگران شدند. اما یکى از آنان جرأت کرده، وارد محراب شد و او دید که در کنار مذبح خداوند[80] خون ه شده است و صدایى مى گوید: «زکریا کشته شده است و خون محو نمى شود تا انتقام او سر رسد» و هنگامى که او این سخنان را شنید، نگران شده، بیرون رفت و آنچه را دیده و شنیده بود به کاهنان گفت.
درباره این سایت